ژوزه مورینیو فقط مغلوب لورن بلان نشد، او مغلوب خودش هم شد.
او سه ماه گذشته را با تکرار فرضیه توطئه علیه خودش و تیمش سپری کرده بود.
با این موضوع که همه علیه چلسی نقشهها میریزند و توطئههایشان را اجرا میکنند. این که داوران همیشه علیه چلسی سوت میزنند. این که محرومیت دیگو کاستا و نمانیا ماتیچ از دل همان توطئهها برآمد. چهارشنبه شب استمفوردبریج همان جوری شروع شد که مورینیو میخواست ولی جوری تمام شد که چلسی استحقاقش را داشت. جایی که آنها از لیگ قهرمانان بیرون افتادند و نمیتوانند کسی جز خودشان را ملامت کنند. مورینیو میدانست صدای کوفتن بر طبلهای بلند سرانجام شنیده خواهد شد. او روز پیش از نبرد گفته بود حواس بورن کویپرز باید جمع خشونت بازیکنان پاری سن ژرمن باشد و داور هلندی که به حرفهای مورینیو خوب گوش داده بود پس از فقط 31 دقیقه کارت قرمزش را نشان زلاتان ایبراهیموویچ داد. در حالی که زلاتان و اسکار به صورت کاملا یکسان و مشابهی از دو سو با هم برخورد کرده بودند. تفاوت آنها این بود که اسکار برزیلی پایش را گرفت و از درد به خود پیچید و زلاتان، زلاتان باقی ماند و بی آنکه ادایی درآورد از زمین بلند شد. کویپرز بلافاصله کارت قرمز را از جیبش بیرون آورد در حالی که 9 بازیکن چلسی – بله دقیقا 9 بازیکن آبی پوش – بلافاصله دورهاش کرده و فریاد میزدند.
بازیکنان چلسی در نیم ساعت اول دیدار آشکارا تلاش کردند نشان دهند بازیکنان پاری سن ژرمن بازیشان را مبتنی بر قدرت جسمیشان دنبال میکنند. وقتی یکی از آن خطاهای متداول فوتبالی روی سسک فابرگاس انجام شد مورینیو از روی صندلیاش بلند شد و شروع به فریاد زدن کرد، در حالی که بازی تازه به دقیقه 9 رسیده بود... اخراج زلاتان آرامش جاری بر سکوهای استمفورد بریج را به هیجانی بیرونی بدل ساخت. جایی که همه با هر برخوردی بلند شده و فریاد زدند. اسکار میتوانست در همان نیمه اول اخراج شود و مورینیو در آغاز نیمه دوم او را بدرستی تعویض کرد تا تیمش ده نفره نشود. او ویلیان را به میدان فرستاد که بازیکنی آرامتری بشمار میرفت.
این همان کارزاری بود که مورینیو همیشه در آن برابر حریفان بزرگش احساس آرامش بیشتری میکرد، ولی این بار راه و رسم مورینیویی حریف را جنگجوتر کرد. این بار حریف به رو کردن هر آن چه داشت وادار شد. آنچه حریف را به پیروزی میرساند. چلسی توپ را در اختیار داشت و جلو افتاده بود، ولی پاریسیها نمیخواستند برابر این تقدیر اقتدا کنند. نمیخواستند با چنین قصه و در چنین حال و هوایی شکست را بپذیرند. میدانستند کافی است دروازه چلسی را باز کنند. گل چلسی در دقیقه 81 همان چیزی بود که شایسته همین بازی بشمار میرفت. گلی برگرفته از دخالت دیگو کاستا و شوت سر ضرب کیهیل. این جا هم مثل پارک دوپرنس و برابر تاتنهام در ویمبلی مدافعان بودند که سرنوشتساز میشدند. مدافعان چلسی در این فصل 18 گل از 82 گل آبی پوشها را زدهاند.
میگویند وقتی بازی بدل به جنگ میشود ضربات ایستگاهی معمولا اهمیت بیشتری پیدا میکنند و این جا هم اهمیت پیدا کردند ولی نه برای چلسی، نه برای مورینیو، بلکه برای پاری سن ژرمن، برای لورن بلان. داوید لوییز که به نظر میرسید تا آن جا فقط با دیگو کاستا سرشاخ شده٬ ضربه سری یادآور گل دیدیه دروگبا در فینال لیگ قهرمانان 2012 نواخت و با گشودن دروازه کورتوا بازی را به وقت اضافی کشاند.
برتری چلسی دیرپا نمانده بود و مورینیو بار دیگر مردانش را به جنگ فراخواند. دروگبا را به میدان فرستاد که جواب هم داد. دروگبا اجازه نداد لوییز توپ سانتر شده را دفع کند و تیاگو سیلوا هول شده برابر زوما توپ را با دست لمس کرد تا ادن هازارد خونسرد در شبی که کمتر کسی خونسرد بود گل دوم چلسی را از روی نقطه پنالتی بزند. ولی مورینیو آنجا، همان جا، دیگر بار مردانش را به عقب نشینی فراخواند. دیگر بار تلاش کرد از برتری که هرگز پایدار به نظر نمیرسید محافظت کند. او در نبردی حذف میشد که در خانه حریف با گل زده به تساوی دست یافته بود. شیوه لانه کردن در قلعه خودی معمولا برای چلسی پیروزی به بار آورده بود، ولی لشگریانش این جا برای حفظ قلعهشان دست و پا میزدند و تقلا میکردند. پاریسیهای ده نفره جنگجو بودند. کورتوا ضربه آزاد لوییز و ضربه سر تیاگو سیلوا را با واکنشهای تماشایی دفع کرد تا کاپیتان برزیلی آن ضربه سر سهمگین را نواخته و توپ را از بالای سر کورتوا وارد دروازه کند.
آنچه داوید لوییز پس از بازی گفت بازتابنده رویکرد پاریسیها در آن جنگ بشمار میرفت «... همه بازیکنانمان هر آنچه داشتند را از ته دل رو کردند. وقتی چلسی گل اول را زد همه به هم نگاه کردیم. به چشمان آنها نگاه کردیم و به خود گفتیم میتوانیم نتیجه را تغییر دهیم. فقط باید تا آخرین لحظه باورمان را حفظ کنیم». مورینیو همان جا جنگ را باخت.
او بندرت وقتی تیمش این چنین بازی میکند شکست خورده. ولی فقط پاری سن ژرمن او را شکست نداد، پاریسیها برابر تقدیری که مورینیو برایشان شکل داده بود چارهای جر جنگ نداشتند و جنگیدند. چلسی پیشترها اجازه نمیداد حریف خود را بازیابد و کار را تمام میکرد، ولی آنها چهارشنبه شب در استمفورد بریج خودشان ملودی سمفونی سقوطشان را نوشته بودند. حالا مورینیو و چلسی باید از دوردست به ادامه نبردهای لیگ قهرمانان بنگرند و زبانشان را بر زخمهایی که خودشان آن را عمیق کردهاند بکشند.
منبع: سایت گل / ترجمه: گروه مترجمان 1Varzesh